عاشقــــــــــــی محــــض

عاشقــانه

نمی خوام بگم که قدر یه دنیا دوست دارم

چون دنیا یه روز تمموم میشه

نمی خوام بگم که مثل گلی

چون گلم یه روز گل هم پژمرده میشه

نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مث شبهای پر ستاره اس

چون شب هم یه روز تموم میشه

نمیخوام بگم که مثل آب پاک و زلالی

چون آب که همیشه پاک نمیمونه

نمی خوام بگم که دوست ندارم

چون منکه اصلا دوست ندارم

بلکه من عاشقتم.....

نظر یادت نـــــــــره هــا....نظر بده
نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 2:44 توسط سمـــانه| |

دلتنگ تــــــــوئـــــم مانند صحرائی که دلتنگ باران است

دلتنگ تــــــــوئـــــم مانند ماهی که دلتنگ دریاست

دلتنگ تــــــــوئـــــم مانند پرنده ای که دلتنگ آسمان آست

دلتنگ تــــــــوئـــــم مانند تاریکی که دلتنگ نور است

دلتنگ تــــــــوئـــــم مانند منی که دلتنگ آغوشت است

مـشــتــاق تــــــــوئـــم مانند گلی که هنگام سحر مشتاق خورشید است

مـشــتــاق تــــــــوئـــم مانند باران که مشتاق رنگین کمان است

مـشــتــاق تــــــــوئـــم مانند دریا که مشتاق ماه است

مـشــتــاق تــــــــوئـــم مانند بادبانی که مشتاق باد است

مـشــتــاق تــــــــوئـــم مانند چشمم که مشتاق دیدارت است

دلتنگ و مشتاق توئم با هر تپش قلبم که قلبم را فشردم تا قطراتش و بعوان جوهر و

اشک برایت فرستادم

تو ای غوغای درونم تو ای آرام جونم محتاج توئم به یاد توئم به یاد تو من, نبودی و به

گریه نشستم برابر تو, برابر تو من

شبها بیدار, روزها بیمار محتاج توئم محتاج تو من

مخالف ما, مخالف دو=تنهای تو,تنهای من

آه خدا ما را ,عاشقان را, عـــــاشـــــقـــــــان را روزی هم قرار بده

آمــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــن یا رب عـالـمـیـن

 

نظر یادت نـــــــــره هــا....نظر بده
نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 2:42 توسط سمـــانه| |

رویای یخی...

پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

 و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

 بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

 همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

 حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

 همه شب;

 پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

 رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

 که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

 و در مجادله ناکوک دل و عشق،

 کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

 تو میدانستی;

 رویای شیرینم، یخیست

 "هایش" کردی

 چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...
نظر یادت نـــــــــره هــا....نظر بده
نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 2:40 توسط سمـــانه| |


ر

عشق لحظه ای...

سالها...

پنهانت کرده بودم

در سبزینه آن گیاهی که در

کالی احساسم روئیده بود

احساسم را کشتم

در هیاهوی نوبری بلوغ

و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم

خواستنم ریشه در ابدیت داشت

سالها...

من ندانستم تو

عشق از " گلشن امروز " میخواهی

و بودن از " خوشه الان " میچینی...

نظر یادت نـــــــــره هــا....نظر بده
نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 2:36 توسط سمـــانه| |


Power By: LoxBlog.Com